فراخوان «حسنی نگو بلا بگو؛ به روایت شما»

به گزارش اپلیکیشن قصه کودکانه آیقصه: فراخوان «حسنی نگو بلا بگو؛ به روایت شما» به پاس شعرهای کودکانه ی منوچهر احترامی منتشر میشود. شرکت دنیای کودکان آی قصه قصد دارد به مناسبت تولد منوچهر احترامی ویدئویی به یاد او بسازد. این ویدئو با مشارکت دوستداران آن شاعر، تهیه و در ۱۶ تیرماه در اینستاگرام آیقصه منتشر میشود.
چه کسانی میتوانند شرکت کنند؟
همهی آنهایی که منوچهر احترامی را دوست داشتهاند، در هر سن و سالی، میتوانند به پاس شعرهای کودکانه او در این فراخوان شرکت کنند.
شرایط همراهی با فراخوان:
- بخشهایی از شعر حسنی نگو بلا بگو را رو به دوربین بخوانید و ویدئو را برای آیقصه ارسال کنید.
- برای ضبط این ویدئو حتما دوربین یا گوشی همراه خود را بهصورت افقی نگه دارید.
- این شعرخوانی بهصورت تکی یا چندنفره و با هر ایدهای میتواند باشد.
شیوه ارسال ویدئو:
ویدئوی خود را به شماره ۰۹۳۰۴۲۳۶۰۶۱ ارسال کنید.
مهلت ارسال ویدئو برای فراخوان:
برای همراهی با این فراخوان و ارسال ویدئو تا ۷ تیرماه ۱۴۰۰ فرصت باقی است.
متن کامل شعر حسنی نگو بلا بگو که یکی از محبوبترین شعرهای کودکانه منوچهر احترامی است، در ادامه آورده شده است.
توی ده شلمرود،
حسنی تک و تنها بود.
حسنی نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موی بلند، روی سیاه،
ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی،
هیچکس باهاش رفیق نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.
باباش میگفت:
– حسنی میای بریم حموم؟
– نه نمیام، نه نمیام
– سرتو میخوای اصلاح کنی؟
– نه نمیخوام، نه نمیخوام
کره الاغ کدخدا،
یورتمه میرفت تو کوچهها:
– الاغه چرا یورتمه میری؟
– دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم.
– الاغ خوب نازنین،
سر در هوا، سم بر زمین،
یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
یک کمی به من سواری میدی؟
– نه که نمیدم
– چرا نمیدی؟ (!)
– واسه اینکه من تمیزم.
پیش همه عزیزم.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!
غازه پرید تو استخر.
– تو اردکی یا غازی؟
– من غاز خوشزبانم.
– میای بریم به بازی؟
– نه جانم.
– چرا نمیای؟
– واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،
کنار جو، مشغول کار و شستشو.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!
در واشد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه.
جیکجیکزنان، گردشکنان
اومد و اومد، پیش حسنی:
-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد،
– قدقدقدا
برو خونهتون، تورو بخدا
جوجهی ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه؟
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!
حسنی با چشم گریون،
پا شد و اومد تو میدون:
– آی فلفلی، آی قلقلی،
میاین با من بازی کنین؟
– نه که نمیایم نه که نمیایم
– چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
– من و داداشم و بابام و عموم،
هفتهای دوبار میریم حموم.
اما تو چی؟
قلقلی گفت:
– نگاش کنین.
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!
حسنی دوید پیش باباش:
-حسنی میای بریم حموم؟
– میام، میام
– سرتو میخوای اصلاح کنی؟
– میخوام، میخوام
– حسنی نگو، یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل
الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن، دور حسنی.
الاغه میگفت:
– کاری اگر نداری، بریم الاغسواری.
خروسه میگفت:
– قوقولی قوقو. قوقولی قوقو؟
هرچی میخوای فوری بگو.
مرغه میگفت:
– حسنی برو تو کوچه.
بازی بکن با جوجه.
غازه میگفت:
– حسنی بیا،
با همدیگه بریم شنا.
توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود