قصهی «فیل برقی»

داستان هایی صوتی برای کودک | آی قصه
✍️ نوشتهی سپیده علیزاده
? قصهگو: یاشار ابراهیمی
?? تصویرگر: لاله ضیایی
کجا بشنویم؟
اپلیکیشن اندروید آی قصه | وب اپلیکیشن برای IOS
متن قصه:
علی کوچولو چند روزی بود که شبها تنها توی اتاقش میخوابید. یک شب، وقتی به اتاقش رفت، همین که چراغ اتاق را خاموش کرد و توی تختش دراز کشید، چشمش به یک چیز وحشتناک افتاد! یک فیل بزرگ با خرطوم دراز و گوشهای پهن گوشه اتاق علی توی تاریکی ایستاده بود! علی شروع کرد به جیغ کشیدن و صدا کردن پدر و مادرش: «فیل! فیل! مامان! بابا! فیل! توی اتاقم یه فیل قایم شده!»
پدر و مادر علی کوچولو با شنیدن صدای جیغهای علی تندی به طرف اتاق علی دویدند. پدر علی چراغ اتاق را روشن کرد و هردو روی تخت، کنار علی نشستند و پرسیدند: «چی شده؟ از چی ترسیدی؟ گفتی فیل؟ اینجا که فیل نیست!» .
علی که از ترس جرات نمیکرد چشمهایش را باز کند، به گوشهی اتاق اشاره کرد و گفت: «اوناهاش اونجاست! یه فیل بزرگه با خرطوم دراز. خودم دیدمش.» پدر و مادر علی گوشه اتاق را نگاه کردند و تازه فهمیدند ماجرا از چه قرار است. مادر علی، صبح بعد از اینکه اتاق علی کوچولو را جاروبرقی کشیده بود، یادش رفته بود جارو را از گوشه اتاق بردارد و علی که از بیرون آمده بود کتش را روی جاروبرقی انداخته بود و جاروبرقی و کت رویش از صبح همانطور سرجایشان مانده بودند. پدر و مادر علی تازه فهمیدند قضیه از چه قرار است. جاروبرقی توی تاریکی شبیه به یک فیل چاق و گنده با یک خرطوم دراز شده بود. پدر علی به او گفت: «علی جون سرت رو بالا بگیر. ببین الان هم فیل رو گوشه اتاق میبینی؟» علی با ترس سرش را بالا گرفت و چشمهایش را باز کرد و وقتی دید که خبری از فیل نیست گفت: «حتما شما رو دیده ترسیده و فرار کرده. وگرنه خودم دیدم که اونجاست» .
مادر علی گفت: «خب بیا امتحان کنیم. ببینیم اگر چراغها رو خاموش کنیم و یک گوشه قایم بشیم، باز هم سر و کله فیله پیدا میشه؟ ما اینجا پیشتیم. نترس» پدر علی یواشکی سراغ چراغ اتاق رفت و آن را خاموش کرد. همین که چراغ خاموش شد، علی جیغ کشید و گفت: «ایناهاش! اومد! دیدید گفتم؟» همان موقع پدر علی دوباره چراغ را روشن کرد و علی دید جای فیله، یک جاروبرقی کنار اتاق است که روی لولهی آن کت علی افتاده که توی تاریکی شبیه به گوشهای بزرگ فیل شده بود. سهتایی همدیگر را نگاه کردند و پقی زدند زیر خنده. علی گفت: «این که جاروبرقیه! اونم که کُت منه. جدی جدی فکر کردم یک فیل گوشه اتاقه». مادر علی گفت: «هروقت توی تاریکی چیزی دیدی که ترسناک بود، سریع چراغ رو روشن کن و ببین چی جای اون میبینی؟» علی آن شب، قبل از آنکه بخوابد کلی به جاروبرقی فیلنما نگاه کرد و شب خواب یک گله فیل بزرگ خاکستری دید که با هم داشتند توی جنگل قدم میزدند.
«هزارقصه» یکی از سری تولیدات صوتی آی قصه است که در هر فایل صوتی آن یک قصهی مستقل کوتاه برای کودک روایت میشود. این قصهها سریالی نیستند و تنها در همان یک قسمت جریان دارند. قصههای هزارقصه، تماما توسط تحریریهی آیقصه تولید میشوند و تمامی حقوق مربوط به این قصهها اعم از چاپی و نشر آنلاین آن برای آیقصه محفوظ است. دیگر قصههای هزارقصه را اینجا بیابید.