هزارقصه | نقشهی پسر جنگجو

قصه کودک صوتی | آی قصه این قصه از هزارقصه* دربارهی پسری به نام آرین است که دارد با تبلتش بازی میکند. در این بازی یک پسر جنگجو وجود دارد که با راهنمایی آرین باید وارد میدان مبارزه شود. یک روز پسر جنگجو، آرین را صدا زد و گفت ایدهای دارد که جور دیگری بازی کنند. آرین وقتی فهمید از توی تبلتش پسر جنگجو با او حرف میزند، خیلی تعجب کرد و بعد به پیشنهاد او گوش داد.
این قصه را میتوانید از اینجا دانلود کنید و یا در پادگیرها مثل اپلپادکست، گوگلپادکست، کستباکس و… بشنوید.
✍️ نوشتهی الهه ایزدیخواه
? قصهگو: یاشار ابراهیمی
?? تصویرگر: مریم جاودانی
? متحرکسازی: علی جوادی
قصهی کودکانه | #هزارقصه | قصه کودک صوتی
نقشهی پسر جنگجو
آیقصه یک استارتآپ در حوزهی قصهگویی و تولید قصهی صوتی کودکانه برای کودکان امروز ۲ تا ۱۲ سال است. آی قصه جایی است برای و گفتن و شنیدن قصههایی به زبان فارسی برای فارسیزبانان سراسر جهان. خصیتها و قصههای جدیدی در آی قصه خلق میشوند و تمرکز این تیم، تولید قصهی کودکانه است. قصههای تولید شده در آی قصه، تصویرگری میشود و صداپیشگان روی آن صحبت میکنند.
آی قصه در حال حاضر قصههای خود را در سایت، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و همچنین پادگیرهای متنوع منتشر میکند. مخاطبان آی قصه می توانند به صورت رایگان قصهها را بشنوند. آی قصه در فاز بعدی خود، نخستین نسخهی اپلیکیشن خود را منتشر خواهد کرد.
کجا بشنویم؟
? ساندکلود | تلگرام | اینستاگرام | یوتیوب ?
? کستباکس | گوگلپادکست | اپلپادکست ?
قصهی کودکانه | قصه کودک صوتی | متن قصه:
پسرِ جنگجو خسته و زخمی از میدان مبارزه برگشت. او همهی مبارزهها را برده بود و از اینکه رئیساش- آرین – از او راضی بود، احساس خوبی داشت. اما چند وقتی میشد که پسر جنگجو خوشحال نبود. از اینکه مجبور بود با دوستانش دعوا کند ناراحت بود. او از جنگ و کتککاری بدش میآمد و از مبارزه خسته شده بود .پسر جنگجو دلش میخواست همه چیز مثل قبل باشد.
برای همین فکر کرد که نقشهای بکشد. پسر جنگجو تا صبح فکر کرد.
او در یک بازی کامپیوتری زندگی میکرد.
پسر جنگجو منتظر ماند. وقتی چراغهای میدان مبارزه روشن شد و تصویر رئیس آرین دیده شد، قبل از اینکه رئیس آرین دکمهی شروع جنگ را بزند، پسر جنگجو بیسیماش را روشن کرد و گفت: «سلام آرین. سلام!»
آرین با تعجب به دور و برش نگاه کرد، اما کسی را ندید. پسر جنگجو دستی تکان داد و با صدای بلندتری گفت: «آقای رئیس من اینجام، اینجا، توی سرزمین بازیهای جنگی!»
آرین به صفحهی تبلتش نگاه کرد و با دهانی باز گفت: «پسر جنگجو … تویی؟ … تو مگه …تو مگه میتونی حرف بزنی؟!»
پسر جنگجو ادامه داد: «بله که میتونم … آقای رئیس لطفاً دکمه شروع جنگو نزنید … لطفا!» بعد یواشکی دکمهی اشکش را زد و گریه کرد که دل آرین را نرم کند.
آرین گفت: «آخه چرا؟ الان مبارزها از راه میرسند. ممکنه اذیتت کنن…»
پسر جنگجو میز پر از خوراکی و کیک و شکلات و بادکنک را، به رئیس آرین نشان داد و گفت که میخواهد مثل قبل یک تولد بگیرد.
آرین خندهاش گرفته بود، گفت: «خب من باید چه کار کنم؟»
پسرجنگجو گفت: «باید آتشبازی راه بیندازی تا مبارزها به اینجا بیایند!»
آرین هم دکمه آتشبازی را زد و توی آسمان میدان پر از نورهای رنگی شد. کمکم سر وکلهی همهی مبارزها پیدا شد که با تعجب به میدان مبارزه نگاه میکردند.
دختر شنلقرمز گفت: «هِی اینجا چه خبره؟ میدان مبارزهاس یا میدان تولد؟»
مبارز غولآسا با صدای کلفتش قاه قاه خندید و گفت: «پسر جنگجو نکنه میخوای با کیک و شکلات مبارزه کنی؟» و همه خندیدند.
پسر جنگجو گفت: «امروز روز جشنه. حالا بفرمایید توی میدون و خوش بگذرونید!»
مبارزها هم تفنگ و چوبهایشان را کناری انداختند و وارد میدان شدند و حسابی کیک خوردند و بازی کردند.
آخر بازی آرین با صدای بلند گفت: «هِی رفقا، نقشهی امروز پسر جنگجو عالی بود و به همهی ما خیلی خوش گذشت، میخوام ببینم کی بهترین نقشه رو برای جشن فردا میکشه؟»
* هزارقصه چیست؟
«هزارقصه» یکی از سری تولیدات صوتی آی قصه است که در هر فایل صوتی آن یک قصهی مستقل کوتاه برای کودک روایت میشود. این قصهها سریالی نیستند و تنها در همان یک قسمت جریان دارند. قصههای هزارقصه، تماما توسط تحریریهی آیقصه تولید میشوند و تمامی حقوق مربوط به این قصهها اعم از چاپی و نشر آنلاین آن برای آیقصه محفوظ است. دیگر قصههای هزارقصه را اینجا بیابید.