آی قصه: امروزه نسبت به گذشته کودکان بیشتری به هنر روی میآورند یا توسط والدینشان در مسیر هنر گذاشته میشوند. کودکانی که از سنین پایین به کلاسهای موسیقی، نقاشی و … میروند و بخواهیم روراست باشیم یا استعدادهایشان شکوفا میشود یا ریشهی خلاقیتشان میخشکد! برای بررسی رابطهی کلاسهای هنرآموزی امروزی و خلاقیت کودکان نشستی توسط تیم پژوهشی و آموزشی اپلیکیشن قصه های کودکان آی قصه، با حضور پوریا عالمی و علیاصغر سیدآبادی و به میزبانی فاطمه فرهاد برگزار شده است که گزارش بخش دوم آن را در ادامه خواهید خواند.
پیشنهاد میکنیم ابتدا بخش اول نشست با عنوان «آموزش هنر به کودکان؛ آری یا خیر؟» را بخوانید.
ویدئوی بخش دوم نشست «هنر سرمشقی، آفت خلاقیت کودکان » را ببینید. در ادامه گزارش آن را نیز میتوانید بخوانید.
جایگاه هنر در نظام آموزشی
بخش دوم نشست با این پرسش فاطمه فرهاد شروع میشود:
جدا از نقش رسانه به نظر من معلمها نقش پررنگی در زندگی کودک دارند؛ معلمها میتوانند در نگرش کودک نسبت به هنر نقش داشته باشند. با فضایی که الان داخلش هستیم و رواج کلاسهای آنلاین، معلمها چه تاثیری در این مسئله دارند؟
علیاصغر سیدآبادی، مهمان نشست «هنر سرمشقی، آفت خلاقیت کودکان » پاسخ میدهد: من فکر میکنم ما نمیتوانیم در مورد معلمها صحبت کنیم، مگر اینکه در مورد آموزش و پرورش صحبت کنیم. آموزش و پرورش هم فقط دستگاه رسمی آموزش و پرورش نیست، بلکه قبلتر از آن یک تلقی است. تصور ما از آموزش و آموزش و پرورش چیست؟ اشکالات مختلفی به نظام آموزشی برمیگردد اما گاهی شاهدیم نظام آموزشی و خانواده به یک شکل فکر میکنند. مسئلهی مهم این است که معلم در این بافت و ساختار چه میتواند بکند؟
آموزش و پرورش رسمی ما در واقع دو وجه دارد، یکی وجه بیانشده و قانونی که در آن موسیقی و بخشی از هنرها حذف شدهاند، بخش دیگر هنرها حذف نشدهاند اما نوع نگاهش نگاهی درجه دوم است، مثلاً در مدرسه از قدیم تا به الان با کمی تغییر درسهایی درسهای درجه یکاند و درسهای دیگر درجه دواند. درسهای درجه دو میتوانند قربانی درسهای درجه یک شوند، مثل ریاضی و علوم و… هنر هیچوقت جدی نبوده است، اما ایدههای جدید در آموزش و پرورش پیدا شده و خوشبختانه بعضی از معلمها و مدارس هم با آنها آشنا هستند و مرسوم شدهاند، این ایدهها تاثیراشان را هر در آموزش رسمی هم گذاشتهاند هرچند با سرعت بسیار پایینی که کفایت نمیکند.»
هنر تنها یک درس نیست!
مهمان نشست «هنر سرمشقی، آفت خلاقیت کودکان » ادامه میدهد: «هنر مثل بقیه درسها تنها یک درس نیست، بلکه رویکردی است که میتواند روی بقیهی درسها تاثیر بگذارد و آموزش ریاضی، علوم و دروس دیگر را هم متحول کند، یعنی هنر فقط یک رشته در کنار بقیه نیست. این مسئله خوشبختانه در بعضی مدارس بین معلمها هم جریان پیدا کرده است و به همین دلیل فکر میکنم میشود این تفاوت را نسبت به گذشته ببینیم. از این زاویه نقش معلم بسیار برجسته میشود، نه تنها معلمهای هنر بلکه همهی معلمهایی که با هنر آشنا هستند.
مثلاً استفاده از نمایش یا هنرهای دستی در آموزش بسیار باب است. این مسئله الان بسیار اهمیت پیدا کرده و من فکر میکنم در مدارس کمکم این نوع نگاه باب میشود، اما متاسفانه مسئلهی آزاردهنده نابرابری در دسترسی به این رویکردهاست، یعنی تمام این موارد در مدارس غیرانتفاعی اتفاق میافتند، شما وقتی از مدارس غیرانتفاعی بیرون میآیید، تلقی سابق برجاست؛ حتی گاهی تلقی به این صورت است که ممکن است آموزش و پرورش رسمی هم بپذیرد ولی بدنهی آموزش و پرورش در مدارس دولتی نمیپذیرد. یعنی اگر بخواهیم تصویری کلی بدهیم گاهی آموزش غیررسمی که تصور دارد آموزشی پیشرو است و مدارس غیرانتفاعی که تحت نظارت آموزش رسمی فعالیت میکنند، تلاش میکنند به نحوی از تکنیکها استفاده کنند. به نظر من بعضی از مدارس دولتی که خودشان طبقهبندی دارند، حتی ممکن است عقبتر از آموزش رسمی هم باشند.
بخش مهم دیگر نابرابری اقتصادی است که تاثیر میگذارد؛ کودکی که به مدرسهی غیرانتفاعی میرود از نوعی آموزش برخوردار میشود و کودکی که نمیتواند به این مدارس برود شکل دیگری از آموزش را تجربه میکند. در واقع مدارس هرچه در مناطق نابرخوردارتر باشند و دسترسی کودکان به آموزشهای نوین کمتر باشد، نسبت به رویکردهای جدید در آموزش که هنر هم بخشی از آنهاست، مدارس بستهتری هستند.»
هنر سرمشقی با خلاقیت کودکان چه میکند؟
پوریا عالمی، دیگر مهمان نشست «هنر سرمشقی، آفت خلاقیت کودکان » در پاسخ به سوال تاثیر معلمها در نگرش به هنر میگوید: «من اگر بخواهم به سوال مطرحشده کوتاه و نکتهوار جواب بدهم، برداشتم این است که اگر ما بخواهیم شیوهی آموزشی (آموزش پرورشی) در ایران را چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در یک کلمه خلاصه کنیم، شیوهی سرمشقی است؛ یعنی ما به بینش دانشآموز کمک نمیکنیم، ایده این است که همه براساس یک سرمشق مشق بنویسند.
چه کسانی از سیستم سرمشقی جان به در میبرند؟
پوریا عالمی میگوید هرچند سیستم سرمشقی ممکن است خلاقیت کودکان را از بین ببرد اما افرادی هم وجود دارند که متفاوت بودهاند:«مثلاً ما گزارش بامزهای از سهراب سپهری داریم که در کتاب اتاق آبی نوشته شده است؛ این گزارش، گزارش کلاس نقاشی اوست و حیرتآور است. براساس سرمشق معلم هنر که تنها یک درس را بلد بوده است، تمام پنجاه شصت کودک سرکلاس باید یک جور گل و اسب میکشیدند و یک جور خیالپردازی میکردند؛ ولی باورتان میشود که از همان نظام خشک و پوسیدهی آموزشی هنر در یک سیستم کاملاً بستهی آموزشی پیش از انقلاب سهراب سپهری به چنین نقاشیهایی رسیده باشد؟ این خروجی از آن سیستم آموزشی بسیار عجیب است.
یا در تمام گزارشهای سیستم آموزشی، کسی شبیه عباس کیارستمی در فیلم مشق شب میخواهد ایجاد کند. ما همه محصول همین سیستم آموزشی هستیم و از نگاه من در مورد این سیستم سرمشقی خیلی جای نگرانی نیست؛ مثلا پینک فلوید که یکی از مهمترین ترانهها را اعتراض به روش آموزشی در خارج از ایران نوشته و به تاریخ اضافه کرده است، تمام حرفش همین است که امروز یک پدر و مادر در ایران یا جایی نگران سیستم آموزشی مسلط بر کودکشان هستند. سیستم آموزشی چارهای جز این ندارد که سیستم ایجاد کند؛ حالا شما میتوانید این مسئله را کمی بازتر یا بستهتر بگیرید. حالا این شیوهی نگرانکنندهی سرمشقی چطور است؟»
چرا شیوهی آموزشی سرمشقی نگرانکننده است؟
پوریا عالمی ادامه میدهد:
«این شیوه به این دلیل نگران کننده است که نهتنها به من بینش نمیدهد، نهتنها فهم من را از جهان بیشتر نمیکند، نهتنها دریافت من را از هنر بیشتر نمیکند، که حتی ممکن است آن را سرکوب کند و در یک قوطی کوچک بستهبندی کند. یعنی مثل همان گزارش سهراب سپهری همهی ما به یک روش باید کوزه بکشیم، به یک روش انشا بنویسیم و فاجعه این است که مثلا به یک روش شعر حافظ یا مولوی را سر کلاس ادبیات میخوانند و معلم مشق میکند که معنی این بیت چه بوده است و همه کودکان باید آن معنی را زیر بیت بنویسند و در امتحان نمیتوانند آن را یک کلمه عقب و جلو بنویسند؛ اصلاً ممکن است من درک دیگری از این مصرع داشته باشم ولی این درک نمره نمیگیرد. این همان شیوهی سرمشقی است و فقط برای سیستم آموزش و پرورشی نیست، بلکه مسئلهای اجتماعی است.»
پوریا عالمی: موسیقی ایرانی در طول تاریخ فردی بوده است
پوریا عالمی معتقد است موسیقی ایرانی فردی و سرمشقی بوده است. او توضیح میدهد: «مثلاً در موسیقی همه کارهایمان در طول تاریخ فردی بوده است. در موسیقی تقریبا هنوز همین است به جز استثنائات؛ موسیقی تصنیفی و موسیقیای که ما با آن خاطره داریم، شیوهی سازبندیاش این است که یک نت وجود دارد و ساز به ساز روی آن اضافه میشود؛ یعنی همه با هم یک چیز را میزنند و ساز بعدی میآید و یک گام بالاتر یا پایینتر همان را میزند و فاجعه اینجاست حتی وقتی خواننده اضافه میشود دقیقا همان نت را میخواند، یعنی انگار در کامپیوتر میکس شده است.
این همان مفهوم سرمشقی است، یعنی موسیقی ما هم موسیقی سرمشقی است، تصوری که در ذهن ما از هنر و جهان ایجاد شده همین است. ما شاید به همین دلیل هنوز شاهد اتفاقهای عجیب و غریبی در بحث موسیقینویسی که جهان با آن مواجه شود و در کنسرتها به اجرا دربیاید نبودهایم.
بخشیاش به سیستم آموزش و پرورش برمیگردد و بخشیاش به سیستم اجتماعی و شیوهی تربیتی خانواده. من فکر میکنم اصلا مسئله مسئلهی آموزش و پرورش نیست، مسئله این است که آیا من بهعنوان خانواده که اولین آموزشها را روی کودکم پیاده میکنم و این فرصت را بهش میدهم، مدلم مدل سرمشقی هست یا نیست. تصور من این است که ما همه برای کودکانمان سرمشقهایی میگذاریم که باید عین همان انجام بدهند.»
مواجهه با روش سرمشقی در مدرسه
نشست «هنر سرمشقی، آفت خلاقیت کودکان » با این سوال ادامه پیدا میکند:
لزومی ندارد که همه کودکان هنرمند باشند، ممکن است کودکی به مباحث مهندسی علاقه داشته باشد؛ میخواهم بدانم بهعنوان پدر و مادر چطور میتوانیم محیط را در اختیار کودک قرار بدهیم که اگر استعدادی وجود دارد شکوفا شود و بتواند رشد کند و از بروز دادن آن نترسد و در آینده افسوس نخورد که در کودکی استعدادش کشف نشده است؟
پوریا عالمی پاسخ میدهد: «من مجددا فکر میکنم مسئلهی اصلی ما مواجهه با روش سرمشقی است، یعنی مثلاً من هنر میخوانم ولی درکی از هنر ندارم، سالها در مدرسه ریاضی میخوانم ولی جهان ریاضی را نمیشناسم، سالها در مدرسه فیزیک میخوانم ولی درکی از مفهوم فیزیک و شیمی ندارم. مسئله این است که ما به جای اینکه مسلسلوار یکسری قاعده و فرمول و کتاب روی کتاب در ذهن کودک بریزیم و هی او را سنگین و سنگین و فرسودهتر کنیم، بهتر است برایش یک جهان خلق کنیم. یعنی اگر من بتوانم به کودک درکی بدهم که مثلاً جهان ریاضی چیست، چه جهان زیبایی با اعداد اتفاق میافتد، چه دنیای بیانتها و زیبایی است، برایش سوال میشود که من از چه فرمولی میتوانم این جهان را درک کنم؟ یا اگر بخواهم به آن اضافه کنم چه اتفاقی میافتد؟
ما عملاً علمسازی نداریم، ما هنرسازی نداریم، یک دلیلش این است که من درکی از فیزیک ندارم، درکی از شیمی ندارم، درکی از مفهوم ریاضی، هندسه و هنر ندارم. من بعد از دوازده سال آموزشی و آموزش عالی فردی قوی میشوم که اطلاعات عمومیام را به رخ شما بکشم، در واقع یک تکنیسین یا منبع اطلاعاتی خوبی میشوم تا به شما بگویم تاریخ هنر چیست، این فرمول چطور کار میکند یا فلان ریاضیدان چه کار کرده است ولی آیا میتوانم عددی به اعداد اضافه کنم؟ آیا میتوانم رنگی به رنگها اضافه کنم؟ آیا میتوانم این جهان ریاضی را بسط دهم؟»
پوریا عالمی: کودک حتما نباید هنرمند باشد
پوریا عالمی پس از مهم شمردن پرورش خلاقیت کودکان میگوید: «ما باید واقعا از این روش سرمشقی دست برداریم و به جهان اضافه کنیم و به جهانبینی کودک فرصت دهیم و بگذاریم برایش سوال ایجاد شود. یعنی میتوانیم در مورد هنر با او حرف بزنیم، نه اینکه وادارش کنیم هنرمند شود؛ بگذاریم کودک نقاشی را درک کند، ادبیات را درک کند، حتما نباید شعر بنویسد؛ بگذاریم در این مفاهیم غوطه بخورد.
اصلا چه نیازی است که ما بعد از پایان دوره سیستم آموزشی مجهز به این همه دانش بلااستفاده باشیم و هیچ بینشی نداشته باشیم؛ ما نه میتوانیم به نجاری اضافه کنیم، نه میتوانیم به مکانیکی اضافه کنیم، ما صنعت تولیدی نداریم و حتی ناخنگیر و ماشینهای مزرعه را وارد میکنیم؛ آخرین چیزی که ایرانیها اختراع کردند، وسیلهای بوده که توپ را شوت کند توی سپاهان! این مسئله دردناک است؛ ما اصلا به سمت اختراع و گسترش علم نمیرویم. من فکر میکنم ما این جهان را نمیبینیم و وقتی نمیبینیم، به آن اضافه نمیکنیم.»
بخش اول این نشست با عنوان «آموزش هنر به کودکان؛ آری یا خیر؟» و بخش سوم باعنوان «ارتباط آموزش هنر به کودک با جهانبینی او» نیز در سایت آی قصه منتشر شدهاند.