زندگینامه

زندگینامه فروغ فرخزاد

تصویر زندگینامه فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد از شاعران دوست‌داشتنی است و کمتر زنی توانسته به شهرت او دست پیدا کند. سپیده بیگدلی، نویسنده‌ی آی‌قصه زندگینامه فروغ فرخزاد را برایمان مرور کرده است.

تصویر زندگینامه فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد؛ زنی از دنیای شعر و رهایی

«تو نمی‌دانی من چقدر دوست دارم برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلاف قانون و افکار و عقاید مردم رفتار کنم ولی بندهایی بر پای من هست که مرا محدود می‌کند. روح من، وجود من و اعمال من در چهاردیواری قوانین سست و بی‌معنی اجتماعی محبوس مانده. من پیوسته فکر می‌کنم که هرطور شده باید یک قدم از سطح مادیات بالاتر بگذارم. من این زندگی خسته کننده و پر از قید و بند را دوست ندارم.»

شاید بتوان این جمله‌ها را شمه‌ای کلی از جهان‌بینی یکی از بزرگ‌ترین شاعرهای زن ایران دانست؛ فروغ فرخزاد. در ادبیات معاصر ایران، کمتر زنی توانسته به شهرت فروغ برسد و در تمامی تاریخ ادبیات ایران، کمتر زنی به اندازه‌ی او خوانده و شنیده شده است. در ضمن فروغ از معدود شاعران زنی است که شهرتش از دنیای شعر بیرون رفته و در حافظه‌ی تمام گروه‌ها و قشرها نشسته است؛ زنی که تسلیم تعریف‌های کلیشه‌ای زمانه‌اش از زن نشد و در تمام عمر کوتاهش، ساختارشکن و جسور بود. آن هم در فضای شعر ایران که زن‌ها چندان دیده نمی‌شدند و فرصتی برای ابراز وجود نداشتند. فروغ آمده بود تا نماینده‌ی صدا و نگاه گم‌شده‌ی زنان، در شعر فارسی باشد. همین ویژگی‌ها فروغ را نامیرا کردند؛ باعث شدند او بعد از مرگ زودهنگامش زنده باشد و تا همیشه تداعی‌کننده‌ی زنی جسور و بی‌پروا بماند.

تولد زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد

فروغ‌الزمان فرخزاد عراقی، در اوایل زمستان به دنیا آمد؛ هشتم دی ماه سال ۱۳۱۳ در تهران، محله‌ی امیریه. پدرش محمد فرخزاد، سرهنگ ارتش بود و اهل تفرش؛ مادرش توران وزیری تبار هم اصالتی کاشانی داشت. فروغ دو خواهر و چهار برادر داشت و خودش فرزند چهارم بود.

پدر فروغ فرخزاد به‌اقتضای شغلش، بسیار سخت‌گیر بود و همین سخت‌گیری‌ها از فروغ زنی درون‌گرا ساخت. البته پدر با تمام سخت‌گیری‌ها، اهل شعر هم بود و فروغ هم از دوران نوجوانی، به دنیای شعرها راه پیدا کرد و در همان سال‌ها شعر گفتن را شروع کرد.

ورود زودهنگام عشق

عشق زودتر از موعد در قلب فروغ خانه کرد. تنها شانزده سال داشت که دل به پرویز شاپورِ بیست‌وهفت‌ساله باخت؛ نویسنده و طنزپرداز ایرانی که از اقوام مادری‌اش بود. این عشق برای فروغ دست‌مایه‌ی نوشتن شد؛ پیش از ازدواج نامه‌های زیادی برای پرویز شاپور نوشت که بعدها در کتابی با نام «اولین تپش‌های عاشقانه قلبم» منتشر شدند. ازدواج فروغ فرخزاد و پرویز به تولد کامیار منجر شد؛ تنها فرزند فروغ. بااین‌حال عشق سوزان این دو فرجام خوشی نداشت و وقتی کامیار سه ساله بود، فروغ از همسرش جدا شد.

اسیر؛ اولین مجموعه شعر فروغ فرخزاد

اسیر، اولین مجموعه شعر فروغ فرخزاد در سال ۱۳۳۱ منتشر شد؛ وقتی شاعرش تنها هفده سال داشت و تازه مادر شده بود. شعرهای اولیه‌ی فروغ بیشتر حول محور عشق و گلایه از باورهای عام می‌گردند. فروغ از تعصبات و بیزار بود و خود را بین باورهای کلیشه‌ای، اسیر احساس می‌کرد. مجموعه‌ی اسیر با استقبال زیادی روبه‌رو شد و به چاپ‌های بعدی رسید. این مجموعه نوید ظهور صدایی نو، در زمینه‌ی شعر فارسی بود.

سفر؛ تسکینی بر رنج جدایی

جدایی از پرویز شاپور که در پی اختلافات خانوادگی اتفاق افتاد، فروغ را مغموم و رنجور کرد. دوری از تنها فرزندش هم به این رنج می‌افزود. او بالاخره تصمیم گرفت خودش را به سفر بسپارد. راهی اروپا شد و به کشورهای مختلف رفت. او در این سفر زبان‌های ایتالیایی، آلمانی و فرانسه را آموخت. این سفر تاثیر زیادی روی فروغ داشت؛ مشاهده‌ی تئاترها و اپراها و آشنایی با فرهنگ اروپا، مرزهای جهان او را جابه‌جا کرد. فروغ فرخزاد پیرامون سفرش گفته بود: «من می‌خواستم یک زن یعنی یک بشر باشم، من می‌خواستم بگویم که من هم حق نفس کشیدن و حق فریاد زدن دارم و دیگران می‌خواستند فریادهای من را بر لبانم و نفسم را در سینه‌ام خفه و خاموش کنند.»

دیوار و عصیان؛ مجموعه‌های بعدی خانم شاعر

دیوار، مجموعه شعر بعدی فروغ در سال ۱۳۳۶ منتشر شد. این کتاب شامل ۲۵ قطعه شعر است و نشان از تکامل ذهنی و پختگی فروغ نسبت به مجموعه‌ی قبل دارد. عصیان هم با فاصله‌ی کوتاهی از دیوار به چاپ رسید. شعرهای او سرشار از زنانگی و روایت بی‌پرده‌ی احساسات زنانه بودند.

زنی که به جریان آب تن نمی‌داد

آن نکته‌ی مهمی که فروغ فرخزاد را از سایر شاعران زن جدا می‌کرد، آن‌چه نام او را به‌عنوان یکی از جسورترین زنان تثبیت کرد، ساختارشکنی بود. فروغ، آدمِ تن دادن به عرف و کلیشه‌ها نبود. بسیار مورد نقد و اتهام قرار گرفت، اما حاضر نشد تن به جریان آب بدهد. زندگی کوتاهش، سرشار از ساختارشکنی و ایستادن در مقابل باورهای عام بود.

ورود به سینما و تولد دوباره‌ی عشق

ورود فروغ به سینما با تولد دوباره‌ی عشق همراه بود. فروغ فرخزاد عاشق سینما بود؛ همین عشق پای او را به دنیای نمایش رساند و با ابراهیم گلستان آشنا کرد. پوران فرخزاد، خواهر فروغ در مورد این آشنایی می‌گوید: «گمانم با معرفی اخوان ثالث بود که فروغ در «گلستان فیلم» مشغول به کار شد. یک روز فروغ با التهاب و هیجان خاصی به من گفت: با مردی آشنا شده‌ام که خیلی جالب است. اثر فوق العاده‌ای روی من گذاشته. محکم و با نفوذ است. بسیار جدی است. اصلاً غیر از مردهایی که تا حال شناخته بودم؛ برای اولین باری‌ست که از کسی احساس ترس می‌کنم. از او حساب می‌برم؛ او خیلی محکم است. و این مرد که بعدها شناختم کسی نبود غیر از ابراهیم گلستان.

خانه سیاه است؛ درخشش فروغ فرخزاد در سینما

فروغ فرخزاد در چند فیلم و یک مستند نقش‌آفرینی کرد و بعدها مستند «خانه سیاه است» را ساخت. تنها رد پای فروغ در دنیای فیلم‌سازی، درخشان و قابل تامل است. در این مستند شاهد ماجراهای یک جذام‌خانه هستیم؛ فروغ در اثر درخشانش به سراغ گروهی طرد شده و مصائب آن را به تصویر کشیده است. او برای ساخت این فیلم در سال ۱۳۴۱ به تبریز رفت؛ از نزدیک با زندگی بیماران جذام‌خانه‌ی باباباغی دیدار کرد. در همین سفر بود که فرزند یک زوج جذامی «حسین منصوری» را به فرزندخواندگی پذیرفت.

این مستند بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت؛ در حدی که یک منتقد آمریکایی خانه سیاه است را بزرگ‌ترین فیلم سینمای ایران دانست. همچنین وب‌سایت ایندی‌وایر مستند خانه سیاه است را در لیست ۱۱۱ فیلم برتر کارگردانان زن جهان قرار داد. در ضمن گاردین به‌تازگی و با شیوع کرونا نگاهی دوباره به این مستند داشته است.

خانه سیاه است راوی دیگری از نگاه عمیق، متفاوت و تحسین‌برانگیز فروغ از جامعه است که نبوغ و جهان‌بینی او را از منظر دیگری غیر از شعرهایش، به نمایش می‌گذارد.

سایه‌ی مرگ در جوانی فروغ فرخزاد

بیست‌وچهارم بهمن سال ۱۳۴۵، فروغ فرخزاد را از شعر گرفت. او در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر، با ماشین ابراهیم گلستان در جاده‌ي دروس قلهک تصادف کرد و جانش را از دست داد؛ آن هم در حالی که تنها سی‌ودوسال داشت و در اوج موفقیت بود. زندگی فروغ کوتاه، اما پرفروغ بود؛ او در حالی یکی از بزرگترین شاعران زن ایران است که حتی به میانسالی هم نرسید و تنها مجموعه‌های محدودی به چاپ رساند. زنی که رها به دنیا آمده بود و تمام عمر برای رسیدن به رهایی تلاش کرد، زنی که به گفته‌ی سهراب سپهری: «بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق‌های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید.»

ابراهیم گلستان در مورد مرگ فروغ گفته بود: «رفت خانه مادرش ناهار خورد، بعد آمد استودیو پیش من، نواری را برد که پاک کند. همراه رحمان، کارگر استودیو، سوار جیپ استیشن من شد، رفت و دیگر هم برنگشت و مرد.» او همچنین گفت روز مرگ فروغ برف می‌بارید و مادرش صدا می‌زد: «فروغ جان، تو برف را دوست داشتی، این هم برف…»


اگر این مطلب برای شما مفید بود، «زندگینامه احمد شاملو» را هم بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *