زندگینامه

زندگینامه محمدتقی بهار

زندگینامه محمدتقی بهار معروف به ملک الشعرای بهار

۱۸ آذر سال ۱۲۶۵ بود که ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی، میرزا محمدکاظم صبوری و همسرش که دختر بازرگانی گرجستانی بود، صاحب یک پسر شدند؛ پسری که نامش را محمدتقی گذاشتند. محمدتقی بهار در محله‌ی سرشور مشهد متولد شد؛ پدربزرگش رئیس صنف حریربافان مشهد بود ولی پدرش قصیده‌سرایی مشهور بود. در شجره‌نامه‌ی خانواده‌ی پدری بهار، رد میرزا احمد کاشانی، قصیده‌سرای بزرگ دوران فتحعلی شاه به چشم می‌خورد. در ادامه سپیده بیگدلی، نویسنده سایت کودک و نوجوان آی قصه مروری بر زندگینامه ملک الشعرای بهار داشته است.

زندگینامه محمدتقی بهار یا ملک الشعرای بهار

دوران کودکی در آغوش هنر

کودکی محمدتقی بهار در آغوش هنر و شعر و کلمه‌ها گذشت. چهار ساله بود که به مکتب رفت و خواندن و نوشتن آموخت. در هفت سالگی در کنار پدر خواندن شاهنامه را شروع کرد و اولین گام‌های ورود به دنیای ادبیات را برداشت. هر جا مشکل داشت، پدر شعر را برایش معنی می‌کرد؛ شاهنامه‌خوانی تاثیری باورنکردنی در درک او از ادبیات داشت. در حدی که در همان سنین شعری گفت و مورد تحسین پدر قرار گرفت.

ورود محمدتقی بهار به دنیای شعر از زبان خودش

محمدتقی بهار درباره‌ی شاعر شدن‌اش می‌گوید:

من از هفت سالگی به شعر گفتن مشغول شدم. یکی خواندن شاهنامه، دیگر خواندن کتاب صدکلمه از آثار نظمی رشید وطواط، در مکتب تحریک قریحه‌ی شعری مرا باعث آمد. شعر اولم این بود که گفته و به حاشیه شاهنامه نوشته بودم؛ پدرم بدید و ده پول سیاه به من جایزه داد:

تهمتن بپوشید ببر بیان، به میدان بیامد چو شیر ژیان

در ایامی که عید نوروز در پنجم ماه شوال واقع شده بود، گفتم:

عـیـد نوروز آمـد و ماه مبـارک شـد تـمام

موسم شادی و عیش آمد زِ بهر خاص و عام

پدرم مرا تحسین کرد و انعامی داد. از این به بعد که بین سال هفتم و دهم سنین صباوت من بود، در مکتب با شاگردان و رفقا جسته گریخته شعر می‌گفتم و بعضی را هجا کرده، جهت بعضی غزل می‌سرودم.

هنر زیر سایه‌ی سیاست

مرگ ناصرالدین‌شاه و به سلطنت رسیدن مظفرالدین‌شاه اوضاع را تغییر داد و روی همه‌چیز از جمله هنر سایه انداخت. تغییر اوضاع دربار باعث شد پدر محمدتقی بهار به این باور برسد دیگر کسی برای هنر ارزشی قائل نیست، دیگر کسی شعر نمی‌خواند و شاعرها مفلوک و مهجور خواهند شد. همین باور باعث شد پدر پسر را از شعر گفتن منع کند، اما پیوند بین محمدتقی و کلمات، گسستنی نبود.

مرگ پدر و تغییر مسیر زندگی

مرگ پدر که دیگر از مخالفان سرسخت حرکت محمدتقی بهار در مسیر شعر بود، همه‌چیز را تغییر داد. او مصمم‌تر از قبل به آشنایی با دنیای ادبیات پرداخت؛ تحصیلاتش را نزد بزرگان مشهد ادامه داد و در هجده سالگی به چنان مهارتی در سرودن شعر رسید، که بزرگان خراسان گمان می‌کردند محمدتقی شعرهای پدر را به نام خود می‌خواند! در همان سال مظفرالدین شاه او را ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی خواند و لقب ملک‌الشعرای بهار، تا پایان عمر همراهش ماند.

ورود محمدتقی بهار به دنیای سیاست

محمدتقی بهار حوالی بیست‌ سالگی به مشروطه‌خواهان پیوست و اولین شعرهایش را در روزنامه‌ی مخفیانه‌ی خراسان به چاپ رساند. در همان روزنامه و در همان روزهای ملتهب بود که نوشت: «با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست، کار ایران با خداست» بعدها به حزب دموکرات پیوست و روزنامه‌ی تازه‌بهار را تاسیس کرد؛ روزنامه‌ای که در نهایت توقیف شد و به دستگیری و تبعید بهار به تهران انجامید. با این حال بهار از مبارزه دست برنداشت، با شعرهایش مبارزه می‌کرد و از رنج مردم زمانه‌اش می‌سرود. 

 مرغ گرفتار

من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد/ قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد

حوالی سال ۱۳۰۸ مرد شاعر به جرم فعالیت‌های پنهانی علیه رضاشاه به زندان افتاد. زندان نمی‌توانست ذهنش را از پرسه زدن بین کلمه‌ها و سرودن شعرهای محکم و ماندگار بازدارد. در همان سال‌ها بود که مرغ گرفتار سروده شد و قطعه شباهنگ به دنیا آمد. محمدتقی بهار در زندان هم به دنبال آزادی مردم بود.

اولین کنگره نویسندگان

با سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰، محمدتقی بهار دوباره به فعالیت‌هایش بازگشت. قصیده‌ای به نام «حب‌الوطن» را برای راهنمایی محمدرضا شاه سرود و روزنامه‌ی نوبهار را جانی دوباره بخشید. سال ۱۳۲۲ رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی شد و سال ۱۳۲۴ اولین کنگره‌ی نویسندگان ایران را تشکیل داد.

وطن، عنصر ثابت شعرهای ملک‌الشعرا

محمدتقی بهار عشقی بی‌بدیل به وطن داشت. همان‌طور که خودش می‌گوید:

«ای خطه‌ی ایران مهین، ای وطن من، ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست، ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من»

عشق به وطن و دل‌نگرانی از آن‌چه سر مردمانش می‌آید، همیشه همراه بهار بود. زندگی بهار با فراز و نشیب‌های تاریخی زیادی همراه بود و او در هر فراز و نشیبی تنها وطن و مردمانش را می‌دید.

مرغ سحر ناله سر کن

مرغ سحر را همه‌ی ما بارها با صداهای جادویی از جمله صدای محمدرضا شجریان شنیده‌ایم؛ این شعر داستان‌های زیادی برای گفتن دارد و اگرچه راوی زمانه‌ی خود است، اما تاریخ انقضا ندارد. مرغ سحر در شکاف بین قاجار و پهلوی سروده شد. دورانی تاریک که شاعر ابزاری جز شعر پر از نمادش برای جنگ با ظلم و جای خالی آزادی نمی‌بیند. 

بیرون از مرزهای شعر و سیاست

آقای شاعر در سنین کم و به‌اصرار پدرش ازدواج کرد. پدر فکر می‌کرد ازدواج شعر و شاعری را از سر پسرش می‌اندازد. با این حال ازدواج اول محمدتقی بهار سرانجام خوشی نداشت و همسر و تنها فرزندش زود از دنیا رفتند. سال‌ها بعد، بهار در تهران دوباره ازدواج کرد. سودابه تا پایان عمر همراه بهار ماند و این ازدواج به تولد شش فرزند آن‌ها یعنی ملک هوشنگ، ماه ملک، ملک دخت، پروانه، چهرزاد و مهرزاد انجامید.

سل محمدتقی بهار را از شعر گرفت

حدود سال ۱۳۲۶ بود که سل در جان خالق شعرها نشست. او برای مداوا به سوئیس رفت اما بیماری قوی‌تر بود و ملک‌الشعرا را در اولین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ از شعر گرفت. مرگ ساعت ۸ صبح، در خانه‌اش در خیابان ملک‌الشعرای بهار به سراغش آمد. بهار رفت اما شعارهایش، سال‌ها تلاشش برای آزادی، تصنیف‌ها، ترانه‌ها، مقاله‌ها، پژوهش‌ها، تصحیح متون مختلف، ترجمه‌ها و سخنرانی‌هایش ماندند تا به جای او زندگی کنند و نامش را تا همیشه در حافظه‌ی هنر ایران زنده نگه دارند.

بعد از سفر

سل مهلت نداد ملک‌الشعرا به هدفش که چاپ منتخب شعرهایش بود برسد؛ «دیوان اشعار» محمدتقی بهار بعد از مرگش منتشر شد. دایره‌ی فعالیت‌های او در زمینه‌ی فرهنگ و ادب به شعر محدود نمی‌شد؛ انواع آثار منظوم و منثور، شعرهای محلی، ترانه‌ها، تصحیح آثار بزرگان، سبک‌شناسی نظم و نثر، حواشی بر متونی مثل شاهنامه و… بخشی از فعالیت‌های اویند.

محمدتقی بهار در دنیای کودکان

ملک‌الشعرا شعرهایی مثل «ز اوستا بابا» و «قایق‌سواری» را برای بچه‌ها سرود. شعرهای مختلف او بعدها به کتاب‌های درسی راه پیدا کردند تا بچه‌ها را سال‌ها بعد از مرگ خالقشان، با آزادی‌خواهی که آرمان بزرگ شاعر بود، آشنا کنند.


پیشنهاد می‌کنیم زندگینامه نیما یوشیج را هم بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *